جدول جو
جدول جو

معنی در بنک - جستجوی لغت در جدول جو

در بنک
مکانی در روستای مرزی دره ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ بَ)
به معنی بند در و قفل، به زیادت واو، چنانکه تنومند و برومند. (غیاث) (آنندراج). در و دربند. در با جمیع آلات و ادوات مسدود کردن آن از چفت و رزه و کلان و کلیدان و شب بند و غیره
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ بُ نَ)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و66 هزارگزی شمال راه شوسۀ باغ ملک، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ بَ)
بندی که جلو و پیش دره ای بندند تا آبهای طغیانی در آن گردآید و بوقت حاجت بگشایند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ نَ)
دهی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. این ده معدن گچ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ بُ نِ)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. واقع در 65هزارگزی خاوری دژ شاهپور. سکنۀ آن 420 تن می باشد. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ بِ نَ)
جمع واژۀ دربان، نگهدارندۀ در. (آنندراج). جمع عربی دربان. جوالیقی گوید: الدرابنه، بوابون، واحدهم دربان (د / د / د) بالفارسیه. (المعرب جوالیقی ص 140)
لغت نامه دهخدا
تصویری از در لیک
تصویر در لیک
جامه کوتاه قد آستین کوتاه پیش باز لباچه صدره شاماکچه
فرهنگ لغت هوشیار
کوچه بن بستی که دارای در و دروازه باشد، معبر تنگ و باریک در کوه، دره، قلعه دژ، کوچه پهن و کوتاه، اسیر محبوس. یا در بند بودن در قید، در صدد بقصد. توضیح باین معنی لازم الاضافه است: ملک اقلیمی بگیرد شاه همچنان در بند اقلیمی دگر. (گلستان) یا در بند چیزی بودن بدان علاقه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو بند
تصویر دو بند
دوتایی (حاشیه) حاشیه جفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درابنه
تصویر درابنه
جمع دربان، پارسی تازی گشته دربان ها
فرهنگ لغت هوشیار
درباره به راستای اینک با عنان تونهادم این مکرمت را که به راستای من کردی درباره در موضوع راجع به توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از خاندان و خانه خود آواره شده. بی خانمان آواره سرگردان خانه بدوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل تنک
تصویر دل تنک
((دِ. تُ نُ))
کم حوصله، کم ظرفیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در باب
تصویر در باب
درباره، در این باره
فرهنگ واژه فارسی سره
درست به اندازه، عمل تراشیدن ته دیگ، کندن سر سری علف های
فرهنگ گویش مازندرانی
دیر شدن، از وقت گذشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
دربان
فرهنگ گویش مازندرانی
فرار کن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبزی صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
کلون درهای قدیمی چوبی که در میان دو لنگه ی در جهت قفل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آستانه ی در درگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
پی گیر مواظب
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
سوت زدن به کمک کف دو دست و دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دره، نام بخشی در کوه های جنوبی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر درخت، در سایه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از شهرستان لاویج نور
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه و مرتعی در روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگ اسب، تنگ گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی
دم در، قسمت پایین در
فرهنگ گویش مازندرانی
مواظبت، مراقبت، زندانی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قلعه ای ساسانی در بلده ی نور
فرهنگ گویش مازندرانی
زواید
فرهنگ گویش مازندرانی